عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

آیا از مطالب وبلاگ خوشتون اومد

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جدایی + تنهایی و آدرس majidaam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 45
بازدید هفته : 261
بازدید ماه : 255
بازدید کل : 40048
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 110
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 66
:: کل نظرات : 110

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 45
:: باردید دیروز : 45
:: بازدید هفته : 261
:: بازدید ماه : 255
:: بازدید سال : 2380
:: بازدید کلی : 40048

RSS

Powered By
loxblog.Com

نمیدوووووووووونم

شنبه 15 تير 1392 ساعت 3:42 | بازدید : 859 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

گم شدم در میان بی کسی

نمیدانم پایانش کجا ست

این نبود تقدیر من

چه شد؟!


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نمیدانم زندگی چیست
پنج شنبه 3 تير 1392 ساعت 1:53 | بازدید : 1459 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

نميدانم زندگي چيست؟؟ اگر زندگي شكستن سكوت است سالهاست كه من سكوت را شكسته ام۰ اگر زندگي خروش جويبار است سالهاست كه من در چشمه ي جوشان زندگي جوشيده ام اما اين نكته را فراموش نمي كنم كه زندگي بي وفاست زندگي به من آموخت كه چگونه اشك بريزم اما اشكانم به من نياموخت كه چگونه زندگي كنم

 

 پرسيد : به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هيچ كس پرسيد : پس به خاطر چي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هيچ چيز پرسيدم : تو بخاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك توي چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر كسي كه بخاطر هيچ چيز زندست

 



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , مطالب جدید , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
پنج شنبه 3 تير 1392 ساعت 1:48 | بازدید : 1224 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 


 

 

 

 

 

 

 

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم

 

تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ي خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم

سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , مطالب جدید , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
عدا
پنج شنبه 2 تير 1392 ساعت 1:34 | بازدید : 1544 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 



 
ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي
چه كنم؟ كه هست اينها گل خيرآشنايي
 
 

 

همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
كه رقيب در نيايد به بهانه‌ي گدايي
 
 

 

مژه‌ها و چشم يارم به نظرچنان نمايد
كه ميان سنبلستان چرد آهوي ختايي
 
 

 

در گلستان چشمم ز چه روهميشه باز است؟
به اميد آنكه شايد تو به چشم من درآيي
 
 

 

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
كه شنيده‌ام ز گلها همه بوي بي‌وفايي
 
 

 

به كدام مذهب اين به كدام ملت است اين؟
كه كشند عاشقي را، كه توعاشقم چرايي؟
 
 

 

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند
كه برون در چه كردي؟ كه درون خانه آيي؟
 
 

 

به قمار خانه رفتم، همه پاكباز ديدم
چو به صومعه رسيدم همه زاهدريايي
 
 

در دير مي‌زدم من، كه يكي زدر در آمد
كه : درآ، درآ، عراقي، كه توهم از آن مايي

 



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , مطالب جدید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حادثه
چهار شنبه 1 تير 1392 ساعت 1:10 | بازدید : 1512 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

در زیر بار حادثه گم شده ام!

آیا تو می بینی مرا؟

هنوز هستم و زیر رگبار غصه ها ملتمسانه سکوت کرده ام!

در این فکرم که آیا همین جاست که باید ببازم زندگی را؟

آیا این پایانه مردانگیه زمانه ست؟

آیا او که باید، مرا به یاد د ارد؟

آیا تصویر چنگ خورده ی من نزد چشمانش واضح است؟

کجاست التماس دستی که دستانم را بجوید؟

بیا ای تو که احساست می کنم اما در جوارم نیستی!

بیا و همراه من شو !

 نمی خوام در گریه همراهم شوی یا اینکه با ساز دردهایم هم آواز گردی!

تنها بیا در کنارم بنشین و درسکوت مرا یاری کن!

تنهایی مرا به عجز آورده آنقدر که هنوز چشمه ی اشکم نجوشیده خشک گشته!

کاش می شد یافت می شدی تویی که محرم سکوت من باشی!

آیا بس نیست این همه حبس کشیدن و پشت حصار تن ماندن؟

منی که تا قیامت  به این جسم خسته محکومم!

می خواهم کمی بالاتر روم!

بالاتر از نورو روشنایی !بالاتر از امید!

قصد دارم به جایی برسم که تکه تکه های دل را بیابم و با امید به هم پیوند دهم!

یاری می خواهم!تنها نمی توانم،

کاش اینجا بودی هنگام برگشت من از رویا !

کاش باشی وقتی که با باری پر ازامید برگردم!

بیا شاید با حضورت طلسم این تنهایی شکسته شود!

بیا می خواهم باشی تا دوستت داشته باشم!

می خواهم با آغاز وجودت حضور پیداکنم!

پس تا هنگام رجوعت ، به احترام آمدنت چشمانم را با سکوت می بندم

تا شاید هنگام گشودن آنها تو را در مقابلم بیابم!

چشمانم را بیش از این منتظر مگذار!

 



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , مطالب جدید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0